چند روزه كه ميخوام براي تولد كارن يه مطلب بتويسم. متاسفانه سيستم مشكل داره. سرعت اينترنت هم در حد تيم ملي بود. واقعا حالم گرفته شد...
اولين تولد كارن 12 شهريور در انزلي.
خب كسي حس و حال خوبي نداشت. پدر بزرگ كه مريض بود شديد و همه نگران مريضي وناراحتيش بوديم. مامان بزرگ هم كه به رحمت خدا رفته بود. به هر حال با يه كيك كوچك و چند تا عكس سر و تهش رو هم آورديم. دلمون براي كارن خيلي ميسوخت. انشا الله سال بعد براش يه جشن خوب ميگيريم. ما هر چي فكر كرديم چي بخريم ديديم همه چيز داره براش يه دوچرخه پلاستيكي براي سوار شدن توي خونه خريديم. و فهميديم كه چقدر دوستش داره. البته يه موتور هم داره كه باهاش ميبريمش بيرون. كارن كلي كيك رو ماليد به سر و كلش . همش دوست داشت انگشت بزنه توي كيك و بخوره . نميزاشت عكس بگيريم.با نيكا و ايليا سه تائي افتاده بودن به جون كيك و شمع. و سرو صدا و جيغ و هوار. همه ميخواستند شمع رو فوت كنن. و كارن هم ميخواست با دستش شمع رو بگيره... . فكر كنم كلا نيم ساعت تولد بود... . انشا الله بقيه امسال به خير بگذره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر