امروز 8 ماهم تموم شد. من ميخوام يواش يواش چهار دست و پا برم گاهي هم خودم رو روي زمين ميكشم. اما اين پدر و مادرم نميگذارند. ههمش دارند خونه سازي ميكنند. از بس هم كه توي كار فس فس ميكنن كارهاشون به سرعت لاك پشت پيش ميره. من هم توي رو رو اك تا ميتونم تند ميرم ميخورم به در و ديوار . تا بترسونمشون كه بيشتر بهم توجه كنند. اينطوري قشنگ حالشون رو ميگيرم تا دفعه آخرشون باشه كه به غير از من حواسشون رو بخوان جمع كار ديگه اي بكنند.
درسته كه من عاشق سي دي " با ني ني" هستم و ترانه هاشو خيلي دوست دارم و وقتي كه ميخونه هر جاي خونه باشم ميرم به سمت تلويزيون و حتي مژه هم نميزنم. ولي اين دليل نميشه كه بابا و مامان از راه كه ميرسند فرتي تلويزيون رو روشن كنن و منو بندازن توي رو رو اك.
به هر حال هر كي بچه بياره پاي لرزش هم ميشينه. فعلا كه فقط و فقط من مهم هستم. بايد بقيه زندگيشون رو ول كنند و بچسبند به من.
بابا :
اوف خدايا آرزوي ديدن يه فوتبال و يه فيلم مونده رو دلم.
تمام ترانه هاي سي دي " با ني ني" رو حفظ شدم. دارم ميميرم از بس اين سي دي رو گوش كردم. هنوزكه بچه زبون نداره و مثل عروسكه و هرجا بندازيش ميمونه خدا به خير كنه روز كه بزرگ شه و هزار چيز بخواد. به هر حال فعلا كه عشقش مثل سرم هر روز داره توي خون ما تزريق ميشه.
من كه معتادش شدم مادرش رو نميدونم...
درسته كه من عاشق سي دي " با ني ني" هستم و ترانه هاشو خيلي دوست دارم و وقتي كه ميخونه هر جاي خونه باشم ميرم به سمت تلويزيون و حتي مژه هم نميزنم. ولي اين دليل نميشه كه بابا و مامان از راه كه ميرسند فرتي تلويزيون رو روشن كنن و منو بندازن توي رو رو اك.
به هر حال هر كي بچه بياره پاي لرزش هم ميشينه. فعلا كه فقط و فقط من مهم هستم. بايد بقيه زندگيشون رو ول كنند و بچسبند به من.
بابا :
اوف خدايا آرزوي ديدن يه فوتبال و يه فيلم مونده رو دلم.
تمام ترانه هاي سي دي " با ني ني" رو حفظ شدم. دارم ميميرم از بس اين سي دي رو گوش كردم. هنوزكه بچه زبون نداره و مثل عروسكه و هرجا بندازيش ميمونه خدا به خير كنه روز كه بزرگ شه و هزار چيز بخواد. به هر حال فعلا كه عشقش مثل سرم هر روز داره توي خون ما تزريق ميشه.
من كه معتادش شدم مادرش رو نميدونم...
۲ نظر:
ای ول! ای ول! داش کارنو ای ول!
بابا تو دیگه کی هستی که از وقتی اومدی دیگه ما رنگ بابا و مامانت رو ندیدیم. یه خورده کوتاه بیا خوب این از انصاف دوره!
سلام داش علي
بابا به من چه اونها خودشون خودشون رو گم كردن. تقصير من نيست. اگه آدم برنامه ريزي داشته باشه به هر كاريش ميرسه. خدائيش داداش منو بهونه كردن.شما زياد جدي نگيرين.
مخصوصا مامانم كه نگو و نپرس همش پيش اين و اون بهانه مياره كه كارن نميگذاره. بچه نميگذاره. البته گاهي وقتها بابام افشا گري ميكنه... .
ارسال یک نظر