پسرم سلام. ديروز اولين بار توي چشمهاي من نگاه كردي. برام خيلي جالب بود براي اولين بار رنگ چشمان تو رو خوب تشخيص دادم. و تو داشتي بدون اينكه چشم ازم برداري منو نگاه ميكردي . چطور بگم كه نگاه تو تا كجاي وجودم نشست؟؟ چقدر نگاه تو آشنا بود. بي پرده ميگم كه انگار سالها بود نگاه تو رو ميشناختم. انگار سالهل بود منتظرت بودم . ديروز جمعه هشتم آبان ماه. نگاه من و تو تلاقي كرد( البته قبلا هم يكبار توي بيمارستان وقتي كه مريض بودي و زردي داشتي توي چشمان من نگاه كردي ولي نتونستم درست تشخيص بدم. يادمه كه صدات ميكردم و تو جواب ميدادي و ناله ميكردي شايد بيش از 14 بار من صدا كردم و تو جواب دادي و ميخواستي بگي كه خيلي توي بيمارستان اذيت شدي).
كوچولوي من كه كلي لپ در آوردي و توپولو شدي . خوش بحالت كه نگاهت پاك و بي آلايشه. اميدوارم كه هيچوقت به گناهي آلوده نشه كه وجدانت رو بلرزونه.
براي تو بهترين آرزوها رو دارم.
كوچولوي من كه كلي لپ در آوردي و توپولو شدي . خوش بحالت كه نگاهت پاك و بي آلايشه. اميدوارم كه هيچوقت به گناهي آلوده نشه كه وجدانت رو بلرزونه.
براي تو بهترين آرزوها رو دارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر