درباره من

منم كارن. كودكي كه تازه زاده شدم. كنيه ام پارسي است و نژادم آريائي. نام من، نام سپهسالار ايراني است.كارن پسر كوچك كاوه آهنگر . سپهدار چون كارن کاویان ... به پیش سپاه اندرون کاردان کجا نام او كارن رزم زن ... سپهدار بیدار لشکر شکن كارن با فتحه روي حرف "ر" تلفظ ميگردد.KARAN

سه‌شنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۸

اداره هم شد خونه؟؟


سلام. منو بردن اداره اشون. به خيال اينكه جلوي همكاراشون پز بدن كه ما چه بچه ساكتي داريم.
داستان از اين قرار بود كه: آقا تو ماشين زير بخاري خواب بودم كه يهو دستي زد زير بغلم و بلندم كرد.ديدم دارند پتو پيچم ميكنن. فهميدم كه باز نقشه شومي تو سرشون دارن. بله! بابا گفت خداحافظ و مامان رفت به راه ديگه. يهو چشم باز كردم ديدم كه يه مشت زن و مرد آدم نديده ريختند سرم با قيافه هاي اجق وجق. واي چشتون روز بد نبينه. واقعا تعجب كردم همه ميخواستن من بهشون بخندم و نازم كنن. هي صبوري كردم و لبخند زدم . اونها هم هي منو دادند دست اين. دست اون. ديدم نه خير اينها بيخيال نميشن. همه ميخوان هي من به قيافه نشسته اشون بخندم. ديدم اينطوري نميشه. يهو رگ سيدي و بيخوابي و همه چي با هم جوشيد و جا تون خالي تا تونستم هوار كردم. ساختمان رو گرفتم رو سرم. مدير و معاون و مدير عامل ديگه حاليم نبود.
هههههههه- چه حالي داد. مامان دست پاچه شد و سريع بنده رو از ساختمون خارج كرد. رفت اداره بابا كه بغل دستش بود. زنگ زدن بابا اومد منو گرفت. ديدم داستان جديدي داره شروع ميشه. گفتم اگه قراره اداره بابا هم اين اتفاق بيافته من نيستم . خلاصه گربه رو دم حجله كشتم. همون دم نگهباني تو اداره بابا هوار كردم. چهار طبقه ساختمون فهميدن كه يكي پا رو دمم گذاشته. بعضي ها اومدن پائين منو ببينن. اما بهشون رو ندادم. و تا تونستم اخم كردم. و بابا و مامان رو مجبور كردم كه دوباره سوار ماشينم كنند و بريم خونه.
بعد از اين اتفاق بابا به مامان گفت از اين به بعد اگه حقوق ما رو دير دادن كارن رو ميارم اداره كه داد و بيداد كنه و حقم رو بگيره چون خيلي گردن كلفته. من با اين كه نميدونم گردن كلفت يعني چي ولي قبول ميكنم. هر جا هوار كم داشتين من هستم.
زت زياد. مخلصيم. كارن


هیچ نظری موجود نیست: